آرتا عشق مامان و باباشآرتا عشق مامان و باباش، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 17 سال و 1 روز سن داره

برای آرتا

خنده به وسایل

سلام به دوستای عزیز خدا قوت به خاطر خونه تکونی و کارای مقدماتی عید این پست آخر سال ٩٢ هستش پیشاپیش سال نو رو به همه تبریک میگم امیدوارم سال پیش رو سال براورده شدن ارزوهاتون باشه از کارای ارتاجون اینکه وقتی برچسب انرژی یخچال یا تاب بازیش رو میبینه بی دلیل میخنده و تازه گاهی هم باهاشون حرفم میزنه و پشت بندش دوباره میخنده ارتا همین حسو نسبت به جغجغه اش هم داره دوستای عزیز تا پست بعدی در سال جدید خدانگهدار ...
26 اسفند 1392

خونه تکونی

سلام دوستای خوبم امروز با اجازه از مامان جون تصمیم گرفتم خودم داستان خونه تکونی رو براتون توضیح بدم داستان از این قرار بود که : صبح زود برای کمک به مامانی بیدار شدم با مامان احوالپرسی و خوش و بشی کردیم بعداز صرف صبحانه مامان توضیح داد که طبق برنامه باید کجاهارو تمیز کنیم من هم با دقت به تمامی صحبتاش گوش کردم وبعد موافقت خودمو با برنامه اعلام کردم و مثل همیشه با لبخند کارو شروع کردیم وسط کار کمی استراحت کردم و نوشیدنی خوشمزه خوردم کارمون تا غروب طول کشید ومن فکر کردم یه حموم داغ الان خیلی می چسبه و میتونه بهترین گزینه باشه و در آخر هم یه خواب آرام صبح...
19 اسفند 1392

خاطره ی بامزه ی وبلاگی

چند وقت پیش یه اتفاق جالب وبلاگی برای من پیش اومد که تا یادش میوفتم خندم میگیره از اینکه چطور چند مسئله  تصادفا دست به دست هم میدن تا اینجوری بشه حالا قضیه این بوده که  مادر همسرم که در شهر دیگه ای زندگی میکنند با من تماس گرفت و با حالت گریان که مشخص بود از قبل تماس تلفنی بوده بعداز احوالپرسی گفت: عروس این چه آهنگ غمگین و گریه داریه که توی وبلاگ آرتا گذاشتی اگه میشه اهنگو عوض کن و یه اهنگ شاد بذار .حالا داستان این بوده  که چون من به تازگی دارم ابزار کاربردی وبلاگ رو با امتحان کردن و تصادفی یاد میگیرم  از گوگل موزیک وبلاگ رو سرچ کردم و بطور شانسی و اتفاقی اهنگی  که حتی یکبار هم نشنیده بودم بنام شب یلدای مازی...
7 اسفند 1392

جغجغه بازی

سلام گل پسرم.عزیزم بتازگیها خیلی شیطون شدی و دیگه من وقت سرخاروندن هم ندارم وتمام اوقات روزم متعلق به شما شده البته فکر کنم از ساعت آپ کردنم  همه چی عیان و مشخصه که دیگه در طی روز کاملا سرگرم شما هستم   عزیزکم بالاخره تلاش شما به ثمر نشست و دیروز تونستی بدون کمک ما یه غلت موفقی داشته باشی و بعدش هم دائما این کارو تکرار میکردی و یه مسئله ای که از بدو تولد در شما وجود داره اینه که تحت هیچ شرایطی دستاتو زیر پتو نگه نمیداری و حتما باید دستات آزاد باشن و تا حالا کسی نتونسته در این زمینه حریف شما بشه از کری یر اصلا خوشت نمیاد و اصلا توش قرار نمیگیری و آروم و قرار نداری. توی گهواره تون هم تقریبا همین وضعیت حاکمه و بیشتر دوست داری...
3 اسفند 1392

عکسها با موضوعات مختلف

تلاش آرتاجون برای غلت خوردن آرتا کوچولو انعطاف بدنش موقع خواب واقعا قابل تحسینه و اینکه گاهی هم با چشم باز میخوابه حالتهای مختلف قند عسل ما بغل بابابزرگش تلاش آرتاجون برای بالا نگهداشتن سرش خواب خوش بعد از حمام آرتاجون توی این روزا لغتای بیمعنی زیادی رو تکرار میکنه انگار که میخواد حرفی بزنه اما نمیتونه ولی من میشینم پای صحبتاش.گاهی این حرف زدناش ممکنه تا دقایق زیادی طول بکشه گویا پسرم دل پری داره و کلی حرف برای گفتن تابعد ...
23 بهمن 1392

پایان سه ماهگی

بالاخره سه ماهگی ارتا جون تموم شد و وروجک ما وارد چهارماهگی شد از کارای این ماه ارتاجون اینکه خیلی به دستاش نگاه میکنه وبا تلاش اونارو جلوی دهنش میبره و میخوردشون حالا چه گرسنه باشه چه سیر و دیگه اینکه ارتا خیلی وابسته ی من شده بطوریکه اگه کمی ازش دور بشم  تا به کارام برسم سریع گریه میکنه و دائم دوست داره باهاش حرف بزنم و بازیش بدم البته من هم شدیدا وابسته اش شدم طوریکه که برای انجام کارای اداری ام بیرون رفته بودم کلی دلم براش تنگ شده بود و مادر هم تایید میکرد که ارتا جون خیلی در نبودت بیقراری میکرد و همین که منو دید به بغلم اومد و اروم گرفت .الهی قربون دلتنگیهاش برم من . عزیزکم همیشه کنارت میمونم چون من میترسم ارتاجونو حموم ببرم م...
12 بهمن 1392

خوردن قطره ی مولتی ویتامین

به لطف خدا ارتا جون حالش بهتره و بتازگی خنده صدادار که شبیه قهقهه میمونه از خودش سر میده و وقتی کیفور باشه حرف مممممم رو تکرار میکنه که انگاری میخواد حرفی بزنه و منظوری رو برسونه البته ناگفته نماند که صدای گریه ش هم کمی بلندتر شده و حالت جیغ گرفته ارتا جون بعداز سرماخوردگیش از قطره ی مولتی ویتامین چندان خوشش نمیاد و بنا به توصیه ی پزشک قطره ی آ-د مصرف میکنه حالات ارتا در موقع خوردن قطره اش خیلی جالبه این تصویر ارتا قبل از خوردن قطره اماده برای خوردن قطره خوردن اولین قطره رسیدن به قسمت تلخ قطره و پی بردن به عمق فاجعه تابعد ...
1 بهمن 1392

احوالات ما در این روزها

هفته ای که گذشت هفته ی خیلی سختی بود چراکه ارتا جون سرمای ویروسی شدیدی خورده بود وما دائما به پزشک متخصص مراجعه میکردیم اما متاسفانه اثری نداشت و ارتا جون روند معکوس بهبودی رو طی میکرد و هر روز حالش بدترمیشد تا اینکه نهایتا با کمک عمه جون ارتا تونستیم ارتاجونو بستری کنیم چراکه تخت خالی نبود.توی بیمارستان با ارتاجون روزای سختی رو گذروندیم چون خدمات رسانی خیلی ضعیف بود واکثر کارا رو خود مادرا انجام میدادن و تعداد پرسنل و پرستار کم وبعضیهاشون فوق العاده بداخلاق بودن ولی خوشبختانه پزشکای خیلی مجرب و مهربونی داشت اما در حال حاضرباوجود ترخیص هنوز ارتا جون خوب خوب نشده امیدوارم همه ی بیماران بالاخص کودکان و نوزادان هرچه سریعتر خوب بشن اتفاقا دقیق...
23 دی 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای آرتا می باشد