آرتا عشق مامان و باباشآرتا عشق مامان و باباش، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 17 سال و 2 روز سن داره

برای آرتا

اولین دندان ها

جمعه هفته پیش با دست زدن به لثه های ارتا جون متوجه شدم که ارتا کوچولوی ما دو تا دندون دراورده به همین مناسبت یه جشن کوچولو  برای اولین مرواریدای خوشگلش که بعد از مشقت فراوون در اومده بودن تدارک دیدیم این از آش دندونی که مامان بزرگ زحمتشو کشیده بود و این هم از کیک و این هم عروسک خوشگل ما دختر خاله و پسر خاله ها ارتا جون بتازگی شیطونتر شده و به وسایل اطرافش عکس العمل نشون میده و تلاش میکنه تا بهشون برسه و بررسیشون کنه و توی این بین گوشی تلفن و کنترل تلویزیون رو خیلی دوست داره عشق من وقتی خسته میشه همون جا کمی استراحت هم میکنه خیلی دوست دارم گل پسرم  این ه...
27 ارديبهشت 1393

خوردن قطره ی آهن

آرتا قبل از خوردن قطره آماده برای خوردن قطره در حال خوردن قطره آرتا پس از خوردن قطره و در نهایت چهره ی آرتا جون که نمایانگر حسش به قطره است تا بعد ...
26 ارديبهشت 1393

بابا جونم روزت مبارک

بابا جونم باش و با بودنت باعث بودن من باش از صمیم قلب دوستت دارم تکیه گاه همیشگی من روزت مبارک وپدر شوهر عزیزم روز پدر برشما هم مبارک همسفر زندگیم وجود نازنین تو بهانه ی زیستن است تو زیباترین حضور عاشقانه در زندگی من هستی عاشقانه و بی نهایت دوستت دارم بیش از آنچه تصور کنی روزت مبارک آرتا جون برای بابا سعیدش یه کیک خریده بود و روش نوشته بود بابا سعید روزت مبارک اما حامل کیک که بنده بودم به دلیل داشتن اجسام زیادی در دستم نتونستم کیک رو سالم به خونه برسونم و کیک کمی با کارتنش تصادم داشت و حاصل شد کیکی که در تصویر پایین میبینید این هم برای خودش خاطره ای...
23 ارديبهشت 1393

اولین روزهای کاری

بالاخره مرخصی شش ماهه ی ما هم به پایان رسید و از شنبه شروع به کار کردم دوری از ارتا خیلی خیلی سخت بود اصلا نمیتونستم تمرکز کنم و دائما فکرم توی خونه بود مخصوصا اینکه ارتا هیچ شیر خشکیو نمیخوره و دائما بیقراری میکنه اما خوشبختانه بدلیل نزدیکی محل کار به خونه ساعت 11 یا 12 خونه میام و برمیگردم  ارتاکوچولو با دیدن من خوشحال میشه گویا کاملا دیگه منو از چهره میشناسه منم با دیدنش تمام خستگیها از تنم درمیاد و دیگه مشکلات برام معنایی ندارن بعضی وقتا که فرصت کنیم سه تایی یا اگه بابا سعید نباشه دوتایی باهم بیرون میریم و کلی میگردیم و خرید میکنیم ارتاجون سر واکسن شش ماهگی کمی اذیت شد و تب کرد مخصوصا اینکه از قطره ی استامیوفن هم اصلا خوشش ...
17 ارديبهشت 1393

غذای کمکی

با توجه به اینکه تا چند روز آتی سرکار میرم با مشاوره ی پزشک غذای کمکی ارتا جونو شروع کردم که افتتاحیه اش با سوپ بود ارتا جون بشدت از این مسئله استقبال کرد و خدا رو شکر منو از نگرانی اینکه مبادا غذای کمکی نخوره دراورد این روزا ارتا یه ساعات خاصی از روز خیلی بیقراری و گریه میکنه و با راه رفتن و بغل و قربون صدقه و بازی و بالاخره هر راه دیگه ای اروم نمیگیره وما فکر کردیم که باتوجه به اینکه اب بزاقش خیلی بیشتراز پیش شده و هرچی رو که میبینه سریع توی دهنش میکنه به احتمال زیاد میخواد دندون در بیاره به همین خاطر سریع براش دندونی گرفتیم که با اون بتونه لثه هاشو بخارونه اما لثه هاش هم سفید نشده وما نمیدونیم دلیل این بیقراری ها چیه؟؟ امیدوارم واکسن ...
6 ارديبهشت 1393

آسوده بخواب کودک دلبندم

                            کودک دلبندم                                            آسوده بخواب که فرشتگان را گفته ام از گهواره ات دور شوند تا ترنم لطیفشان تو را بیدار نکند و پروانه های باغ را سپرده ام تا هنگامی که تو در خوابی از این گل به آن گل پرنکشند زیرا تو...
5 ارديبهشت 1393

کالسکه سواری و روز مادر

روز مادر رو به تمام مادران بالاخص مادر خوب و مهربونم و مادرشوهرعزیزم تبریک میگم تقدیم به تمامی مادران ارتا و مادر بزرگ مهربون جدیدا روروئک و کالسکه ی ارتاجونو افتتاح کردیم ارتاکوچولو از کالسکه سواری خوشش میاد اما از روروئک سواری چندان استقبال نمیکنه بعد از کلی بازی ارتا جون خوابش برد ارتا بتازگی به دستاش خیلی بادقت نگاه میکنه گویا تو مرحله ی اجزا شناسیه این گل پسر تابعد   ...
31 فروردين 1393

سیزده بدر و پایان مرخصی

سلام .چند روز پیش متوجه شدم که مرخصیه 6ماهه تایید شده و خبری از مرخصی 9ماهه نیست خیلی ناراحت شدم و همون لحظه ارتاجون هم پیشم بود و داشت با من بازی میکرد با دیدن چهره ی معصوم و خندانش چشام پراز اشک شد به اینکه چطور از ارتام چند ساعتی دور باشم چون توی این 6ماه همش با هم بودیم و اوج ساعت فراقم یک ساعت بود که شاید به خاطر انجام کار اداری بوده افسردگی عجیبی بهم دست داد و بعدش استرس که ارتا جونو پیش کی بسپارم  و بهمین خاطر سریع مشغول تماس گرفتن با اشنایان شدم تا یه پرستار مطمئن برای ارتا جون پیدا کنم چون پسرکمو توی این سن کم نمیتونم به مهد بسپارم و باید پیش کسی باشه که تمام توجهش معطوف این کوچولوی من باشه حالا توکل به خدا کردم تا بهترین رو ...
19 فروردين 1393

اولین نوروز آرتا

امسال اولین نوروزیه که ارتاجون کنار ماست و پسرم برای اولین بار داره شکوفه های بهاریو میبینه و بهار و زنده شدن طبیعتو با تمام وجود تجربه میکنه خداوند رو بخاطر این هدیه گرانبهاش شاکرم و امیدوارم ارتاجون بهارهای متمادیه زیادی رو پشت سر بذاره و روزگارش همیشه بهاری باشه عکسهای نوروزی ارتاجون ارتا و بابای مهربون واین هم سفره ی هفت سین امسال بدلیل اینکه ارتاجون هنوز نمیتونه بشینه و چندان هم از ماشین خوشش نمیاد و توی ماشین زیاد بیقراری میکنه به مسافرت نرفتیم اما توی تهران هم بد نبود و جاهای زیادی دید و بازدید رفتیم و ارتا هم کلی عیدی جمع کرد و در کل خوش گذشت بنظرتون ارتا در حالت پایین که مشاهده میکنید مشغول چه کاریه؟ ارتای ...
10 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای آرتا می باشد