احوالات ما در این روزها
هفته ای که گذشت هفته ی خیلی سختی بود چراکه ارتا جون سرمای ویروسی شدیدی خورده بود وما دائما به پزشک متخصص مراجعه میکردیم اما متاسفانه اثری نداشت و ارتا جون روند معکوس بهبودی رو طی میکرد و هر روز حالش بدترمیشد تا اینکه نهایتا با کمک عمه جون ارتا تونستیم ارتاجونو بستری کنیم چراکه تخت خالی نبود.توی بیمارستان با ارتاجون روزای سختی رو گذروندیم چون خدمات رسانی خیلی ضعیف بود واکثر کارا رو خود مادرا انجام میدادن و تعداد پرسنل و پرستار کم وبعضیهاشون فوق العاده بداخلاق بودن ولی خوشبختانه پزشکای خیلی مجرب و مهربونی داشت اما در حال حاضرباوجود ترخیص هنوز ارتا جون خوب خوب نشده امیدوارم همه ی بیماران بالاخص کودکان و نوزادان هرچه سریعتر خوب بشن
اتفاقا دقیقا روز ترخیص ارتا جون تولد من هم بود و این اولین تولد من باحضور ارتاجون بود و ارتا با ترخیصش تونست بهترین و بزرگترین هدیه ی تولد رو به من بده ایشالاه عزیزم همیشه سالم وشاد باشی
حالا میریم سراغ عکسا .این روز اول بستری شدن گل پسرما بود که قربونش برم خیلی بیحال بود
عروسک خوشگل من با وجود بیحالی و ناخوش احوالی خیلی مهربونه و همیشه لبخند میزنه اینجا داشتیم ارتا جونو دکتر میبردیم
واین هم از کیک تولد ما که بابای ارتاجون زحمتشو کشیده بود
تابعد