خاطره ی بامزه ی وبلاگی
چند وقت پیش یه اتفاق جالب وبلاگی برای من پیش اومد که تا یادش میوفتم خندم میگیره از اینکه چطور چند مسئله تصادفا دست به دست هم میدن تا اینجوری بشه
حالا قضیه این بوده که مادر همسرم که در شهر دیگه ای زندگی میکنند با من تماس گرفت و با حالت گریان که مشخص بود از قبل تماس تلفنی بوده بعداز احوالپرسی گفت: عروس این چه آهنگ غمگین و گریه داریه که توی وبلاگ آرتا گذاشتی اگه میشه اهنگو عوض کن و یه اهنگ شاد بذار .حالا داستان این بوده که چون من به تازگی دارم ابزار کاربردی وبلاگ رو با امتحان کردن و تصادفی یاد میگیرم از گوگل موزیک وبلاگ رو سرچ کردم و بطور شانسی و اتفاقی اهنگی که حتی یکبار هم نشنیده بودم بنام شب یلدای مازیار فلاحی رو انتخاب وتوی اسکریپ وبلاگ گذاشتم واز اونجایی که اسپیکرهای لب تاب ما دچار مشکل شده بود بعداز ذخیره ی تنظیمات من هیچ اهنگی رو از وبلاگ ارتا نشنیدم و با این خیال که در کارم موفق نبودم و تنظیماتم دچار مشکل شده و اهنگی رو تنظیم نکرده به بقیه ی کارای وبلاگ رسیدم و بعد چند روز مادربزرگ ارتا برای دیدن عکسای جدید ارتا به وبلاگش سری میزنه میبینه بله عروس اهنگی گذاشته که توش گفته شده: خدا من چه بدبختم منو از روی زمین بردار و محوم کنو خلاصه پراز یاس و ناامیدی و از این جور حرفا. من بعداز شنیدن ماجرا و اینکه چه سوتی ای دادم با کمک عموی ارتا تلفنی لب تابو تعمیر و اهنگو شنیدیم و دیدیم بله چه خبر بوده وتوی این چندروز که این اهنگ روی وبلاگ بوده الان بازدیدکننده ها چه فکرایی که نکرده و حتما گفتن این زهرا چقدر از زندگی قطع امید کرده و به واقع هم اهنگ به اندازه ای غمگین بوده که ادم با شنیدنش اشکش درمیومده وحالا به بنده خدا مادر شوهرم حق میدم که نشسته با دیدن عکسا و شنیدن اهنگا کلی گریه کرده.و ازش ممنونم که بهم خبر داد تا اهنگو عوض کنم وگرنه قضیه مثل لباس جدید پادشاه میشد(برای فهمیدن عمق فاجعه پیشنهاد میکنم این اهنگو یکبار گوش بدید ارزششو داره)
حالا از شیطنتای وروجک ما اینکه بدون کمک ما با تکیه دادن به چیزی میتونه دقایقی بشینه و نیفته(البته فقط دقایقی)وتایم خنده هاش و بنوعی قهقهه هاش که من عاشقشم بیشتر شده
ساعت خواب منم بهم ریخته مواقعی که ارتا جون خوابه من خوابم نمیاد و مواقعی هم که اون بیداره من بشدت طالب خوابم(که این هم نشان از هماهنگی زیاد ما با همه)
حالا میریم سروقت عکسا
آرتای متعجب
اولین نشستن ارتاجون
ازبابا و مامان مهربونم که توی این مدتی که من داشتم این پست تقریبا طولانی رو میذاشتم ارتاجونو نگه داشتن ممنونم وکلی میبوسمشون
تابعد