سیزده بدر و پایان مرخصی
سلام .چند روز پیش متوجه شدم که مرخصیه 6ماهه تایید شده و خبری از مرخصی 9ماهه نیست خیلی ناراحت شدم و همون لحظه ارتاجون هم پیشم بود و داشت با من بازی میکرد با دیدن چهره ی معصوم و خندانش چشام پراز اشک شد به اینکه چطور از ارتام چند ساعتی دور باشم چون توی این 6ماه همش با هم بودیم و اوج ساعت فراقم یک ساعت بود که شاید به خاطر انجام کار اداری بوده افسردگی عجیبی بهم دست داد و بعدش استرس که ارتا جونو پیش کی بسپارم و بهمین خاطر سریع مشغول تماس گرفتن با اشنایان شدم تا یه پرستار مطمئن برای ارتا جون پیدا کنم چون پسرکمو توی این سن کم نمیتونم به مهد بسپارم و باید پیش کسی باشه که تمام توجهش معطوف این کوچولوی من باشه حالا توکل به خدا کردم تا بهترین رو برای ما رقم بزنه
از اینکه بگذریم امسال سیزده بدر بدلیلی که قبل توضیح دادم مسافرت نرفتیم و به رفتن به پارک نزدیک خونمون بسنده کردیم
این هم از عکساش
آرتا و خاله اعظم
آ
ارتا جون بتازگی غلتهای زیادی میزنه و خیلی تلاش میکنه چهار دست و پا بره اما هنوز موفق نشده
قدرت دستاش کمی بیشتر شده و میتونه اجسام کوچیک رو تو دستاش نسبتا کنترل کنه و برای مدتی نگهداره
شربت گریپ میکسچرو خیلی دوست داره خودش قطره چکانو دستش میگیره و سریع میخوره
از دالی بازی هم کلی خوشش میاد و میخنده
تابعد