غذای کمکی
با توجه به اینکه تا چند روز آتی سرکار میرم با مشاوره ی پزشک غذای کمکی ارتا جونو شروع کردم که افتتاحیه اش با سوپ بود ارتا جون بشدت از این مسئله استقبال کرد و خدا رو شکر منو از نگرانی اینکه مبادا غذای کمکی نخوره دراورد
این روزا ارتا یه ساعات خاصی از روز خیلی بیقراری و گریه میکنه و با راه رفتن و بغل و قربون صدقه و بازی و بالاخره هر راه دیگه ای اروم نمیگیره وما فکر کردیم که باتوجه به اینکه اب بزاقش خیلی بیشتراز پیش شده و هرچی رو که میبینه سریع توی دهنش میکنه به احتمال زیاد میخواد دندون در بیاره به همین خاطر سریع براش دندونی گرفتیم که با اون بتونه لثه هاشو بخارونه اما لثه هاش هم سفید نشده وما نمیدونیم دلیل این بیقراری ها چیه؟؟
امیدوارم واکسن شش ماهگی ارتا اذیتش نکنه چون عزیزکم سر واکسن چهار ماهگی خیلی اذیت شد
عکسای قند عسل
استقبال ارتاجون از غذای کمکی
ارتا و دندونیش که خیلی هم ازش خوشش نمیاد
جدیدا پی بردم که ارتا جون از رنگ زرد خیلی خوشش میاد و هر اسباب بازی ای با این رنگ میبینه سریع بهش میخنده از جمله این موشی که به گوشش هم رحمی نمیکنه و همش گازش میگیره
این هم ماکتی از پیکان که اولین ماشین ما بود و ما خیلی خاطرات خوبی باهاش داشتیم ومن این ماشین کوچولو رو هدیه به همسری گرفتم تا با دیدنش یاد اون خاطرات خوبمون بیفتیم و چون خودمم خیلی دوستش دارم توی وبلاگ گذاشتم تا در اینده ارتا جون هم ببینه
یادش بخیر
ارتا جون در این روزها
اولین پشه ای که جرات کرده دست کوچولوی مارو بخوره
تابعد