سفر به یزد
چهرشنبه ای که گذشت تصمیم گرفتیم بریم یزد بابای ارتا بدلیل گرمای شدیدی که تیر و مرداد یزد داره مخالف بود اما بنابر اصرار بنده راضی شد که بریم این اولین مسافرت من و ارتا جون بعداز زایمان بود
برای ارتا کوچولو یه صندلی ماشین خریدیم و خداخدا میکردیم که انشاالله توش بشیینه و بیقراری نکنه که خدارو شکر هم همینطور بود و بیشتر طول سفر ارتا توی صندلیش نشسته بود و با عروسک و توپش بازی میکرد یا ساعتهای طولانی میخوابید
موقع رفتن به یزد به خانواده ی همسرم اطلاع نداده بودیم تا سورپرایز بشن و وقتی حوالی ساعت 12 شب رسیدیم همه با ذیذن ما شوکه و کلی خوشحال شدن و خدارو شکر سورپرایزمون گرفت
در راه رفت به یزد و استقبال ارتاجون از صندلیش
حوالی بعدازظهر و ارتاجون در خواب ناز
بخش خوشمزه ی مسافرت و نهار در اردستان
گلشیدجون دخترعموی ارتا اولین ملاقات حضوریش با ارتاجون بود و حسی که گلشیدجون به ارتا داشت این شکلی بود
بدلیل شدت گرما چند روز توی خونه موندیم و جایی نرفتیم تا هم ارتاجون گرمازده نشه
وهم خودمون استراحتی کرده باشیم
ارتا در خونه ی مامان بزرگ
خونه ی عمو مهران
از سمت راست.پدرام-ارتا-پردیس-کیانا
خداروشکر چندروز تعطیلی خوش گذشت و ارتاجون نشون داد که برای مسافرتا پایه است
تابعد