آرتا عشق مامان و باباشآرتا عشق مامان و باباش، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

برای آرتا

عکسها با موضوعات مختلف

تلاش آرتاجون برای غلت خوردن آرتا کوچولو انعطاف بدنش موقع خواب واقعا قابل تحسینه و اینکه گاهی هم با چشم باز میخوابه حالتهای مختلف قند عسل ما بغل بابابزرگش تلاش آرتاجون برای بالا نگهداشتن سرش خواب خوش بعد از حمام آرتاجون توی این روزا لغتای بیمعنی زیادی رو تکرار میکنه انگار که میخواد حرفی بزنه اما نمیتونه ولی من میشینم پای صحبتاش.گاهی این حرف زدناش ممکنه تا دقایق زیادی طول بکشه گویا پسرم دل پری داره و کلی حرف برای گفتن تابعد ...
23 بهمن 1392

پایان سه ماهگی

بالاخره سه ماهگی ارتا جون تموم شد و وروجک ما وارد چهارماهگی شد از کارای این ماه ارتاجون اینکه خیلی به دستاش نگاه میکنه وبا تلاش اونارو جلوی دهنش میبره و میخوردشون حالا چه گرسنه باشه چه سیر و دیگه اینکه ارتا خیلی وابسته ی من شده بطوریکه اگه کمی ازش دور بشم  تا به کارام برسم سریع گریه میکنه و دائم دوست داره باهاش حرف بزنم و بازیش بدم البته من هم شدیدا وابسته اش شدم طوریکه که برای انجام کارای اداری ام بیرون رفته بودم کلی دلم براش تنگ شده بود و مادر هم تایید میکرد که ارتا جون خیلی در نبودت بیقراری میکرد و همین که منو دید به بغلم اومد و اروم گرفت .الهی قربون دلتنگیهاش برم من . عزیزکم همیشه کنارت میمونم چون من میترسم ارتاجونو حموم ببرم م...
12 بهمن 1392

خوردن قطره ی مولتی ویتامین

به لطف خدا ارتا جون حالش بهتره و بتازگی خنده صدادار که شبیه قهقهه میمونه از خودش سر میده و وقتی کیفور باشه حرف مممممم رو تکرار میکنه که انگاری میخواد حرفی بزنه و منظوری رو برسونه البته ناگفته نماند که صدای گریه ش هم کمی بلندتر شده و حالت جیغ گرفته ارتا جون بعداز سرماخوردگیش از قطره ی مولتی ویتامین چندان خوشش نمیاد و بنا به توصیه ی پزشک قطره ی آ-د مصرف میکنه حالات ارتا در موقع خوردن قطره اش خیلی جالبه این تصویر ارتا قبل از خوردن قطره اماده برای خوردن قطره خوردن اولین قطره رسیدن به قسمت تلخ قطره و پی بردن به عمق فاجعه تابعد ...
1 بهمن 1392

احوالات ما در این روزها

هفته ای که گذشت هفته ی خیلی سختی بود چراکه ارتا جون سرمای ویروسی شدیدی خورده بود وما دائما به پزشک متخصص مراجعه میکردیم اما متاسفانه اثری نداشت و ارتا جون روند معکوس بهبودی رو طی میکرد و هر روز حالش بدترمیشد تا اینکه نهایتا با کمک عمه جون ارتا تونستیم ارتاجونو بستری کنیم چراکه تخت خالی نبود.توی بیمارستان با ارتاجون روزای سختی رو گذروندیم چون خدمات رسانی خیلی ضعیف بود واکثر کارا رو خود مادرا انجام میدادن و تعداد پرسنل و پرستار کم وبعضیهاشون فوق العاده بداخلاق بودن ولی خوشبختانه پزشکای خیلی مجرب و مهربونی داشت اما در حال حاضرباوجود ترخیص هنوز ارتا جون خوب خوب نشده امیدوارم همه ی بیماران بالاخص کودکان و نوزادان هرچه سریعتر خوب بشن اتفاقا دقیق...
23 دی 1392

چقدر سخته

. چقدر ناراحت كننده هست وقتي بچه ها بيمار ميشن آرتا جون ديروز بعلت مشكلات ريه كه حاصل سرماخوردگيست در بيمارستان بستري شده و ما هم دلنگرايم خداوند همه ي بيماران را شفا دهد اين هم عكس دوهفته پيشه كه من خونشون بودم ...
19 دی 1392

واکسن دو ماهگی

نهم دیماه صبح زود واکسن دوماهگی آرتاجونو زدیم و برای اینکه احتمال داشت ارتا جون تب  یا بد قلقی کنه و همچنین برای اینکه بابایی بتونه در فرجه ها چند روز با خیال راحتتری درس بخونه روانه ی خونه ی مامان بزرگ شدیم توی خونه ی مامانینا بخاطر چند روز تعطیلی همه نوه ها جمع بودن و آرتا جون کلی طرفدار داشت مخصوصا بچه ها خیلی دوست داشتن که آرتا رو بغل کنن و باد گلوشو بگیرن واین بخش طرفدار بیشتری داشت این هم عکس دخترخاله و پسرخاله ها از سمت راست(حسین-زینب-عرفان و آرتا) خدا رو شکر آرتاجون بخاطر واکسنش زیاد اذیت نکرد اما نمیدونم به چه دلیلی ارتا دقیقا از ساعت ١٠ شب تا ٢نیمه شب به شدت گریه و بیقراری میکنه که امیدوارم هرچه سریعتر این مشکل ار...
14 دی 1392

اولین خنده های معنادار آرتاجون

روز 29 آذرماه بود که متوجه شدم آرتا جون معنی شکلک و حرفای خنده دار منو میفهمه و در مقابلش میخنده مخصوصا حرف(خ)رو خیلی دوست داره و واکنشش خنده ی ادامه داره قبلا شنیده بودم که خنده ی بچه همه ی خستگی رو از تن آدم خارج میکنه اما باور و تجربه نکرده بودم اما الان میفهمم واقعا همین طوره و خیلی لذت بخشه پسرگلم .امیدوارم توی زندگی همیشه لبت خندون باشه و هیچ وقت غم به سراغت نیاد (انشاالله) این هم اولین تصاویر ثبت شده از خنده های آرتاجون راستی اولین لبخند معنادار آرتاجون اینقدر مهم بوده که حتی توی مهم ترین روزنامه های انگلیسی زبان هم چاپ و منتشر شده(نشر اکاذیب ) تابعد ...
7 دی 1392

روزمرگی و نیروی کمکی

سلام -سرماخوردگی آرتاجون خداروشکر رو به بهبوده از کارای جالب ارتاجونم اینه که گاهی اوقات که گرسنه میشه بلافاصله دستشو مشت میکنه و میمکه دراین حالت خیلی بامزه میشه و خوردنی ارتاجون از صدای بلند هم خیلی خوشش میاد مثل صدای سشوار.جاروبرقی و انگری برد طبل زن به همین خاطر موقعهایی که من کار دارم و ارتا جون نمیخوابه با اون عروسکش سعی میکنم مشغولش کنم تا به کارام برسم اما گاهی این مواردم جواب نمیده ومن مجبور میشم از نیروی کمکی یاری بطلبم (مامان و بابام که دوست دارن به بهانه های مختلف ارتا جونو ببینن و باهاش بازی کنن و سرگرم شن و منم شاد و خندان کمی استراحت کنم و به کارای عقب افتادم برسم) این هم عکسای ارتا جون مکیدن دست و انگری برد طبل زن ...
29 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای آرتا می باشد