آرتا عشق مامان و باباشآرتا عشق مامان و باباش، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

برای آرتا

نیم خیز شدن آرتا

آرتا مدتیه که میتونه بصورت نیم خیز روی پاهاش بایسته گاهی هم از دست و پای ما که نشستیم کمک میگیره و نیم خیز میشه و ما هم کلی ذوق زده میشیم چند روزی هم هست که از حالت نشسته به حالتای دیگه تغییر وضعیت میده ولی تا کمی قبل اگه نشسته بود نمیتونست کار دیگه ای بکنه و تغییر حالت و حرکت بده وقتی که من یا بابایی ارتا. سرکار میریم اگه ارتا برای بدرقه بیاد به محض بسته شدن درب اسانسور و دیدن این صحنه شروع به گریه میکنه و ما هم که میبینیم ارتاجون مارو میشناسه و پشت سرمون گریه میکنه عین این کودک آزارها کلی موقع رفتن از ارتایی خداحافظی میکنیم و به گوش می ایستیم ببینیم پشت سرمون گریه میکنه یا نه .بعدش کلی ذوق مرگ میشیم و به همدیگه تعریف میکنیم ارتا ح...
29 خرداد 1393

آرتا به روایت تصویر

این روزا آرتا پیشرفتی کرده واون ارتقا از حالت سینه خیز رفتن به حالت چهار دست و پا رفتن هستش ولی هنوز کامل به این مهم دست پیدا نکرده بالاخره موفق شدیم عکسی بگیریم که دندونای ارتا جون توش پیدا باشه ارتا در حال دست زدن(خیلی باید دقت کرد عکس فوق العاده هنریه ) آرتا و موتور سواری ارتا قبل از امدن ما از محل کار ارتای منتظر ارتا و یه دونه دایی ارتا و لاک پشت ارتا و اولین بار رفتن به رستوران نشاط تا بعد ...
20 خرداد 1393

پایان هفت ماهگی

عزیزدلم .آرتاجونم هفت ماهگیت مبارک آرتا عشق مامان و باباش تا این لحظه ، 7 ماه و 1 روز سن دارد : پسرخوبم هفت ماهگیت هم گذشت و وارد هشتمین ماه زندگیت شدی عزیزکم این روزا کلی شیطون شدی و اینقدر منو مشغول خودت کردی که اصلا متوجه گذشت زمان نمیشم  جدیدادست به کارای تقریبا خطرناک میزنی مثلا به سیم برق و کلیدپریزو.... به هرچیز به دید خوراکی نگاه میکنی و سریع توی دهانت میکنی که ببینی چه مزه ای داره مثلا یه روز دیدم سکوی اشپزخونه رو داری لیس میزنی و با کلی خنده اومدم سریع بلندت کردم وقتی از سرکار میام خیلی خوشحال میشی و ذوق میکنی و کلی ماچم میکنی که من عاشق این کارتم و توی راه که دارم میام باخودم میگم الان میرم و با ارتا کلی باز...
10 خرداد 1393

اولین دندان ها

جمعه هفته پیش با دست زدن به لثه های ارتا جون متوجه شدم که ارتا کوچولوی ما دو تا دندون دراورده به همین مناسبت یه جشن کوچولو  برای اولین مرواریدای خوشگلش که بعد از مشقت فراوون در اومده بودن تدارک دیدیم این از آش دندونی که مامان بزرگ زحمتشو کشیده بود و این هم از کیک و این هم عروسک خوشگل ما دختر خاله و پسر خاله ها ارتا جون بتازگی شیطونتر شده و به وسایل اطرافش عکس العمل نشون میده و تلاش میکنه تا بهشون برسه و بررسیشون کنه و توی این بین گوشی تلفن و کنترل تلویزیون رو خیلی دوست داره عشق من وقتی خسته میشه همون جا کمی استراحت هم میکنه خیلی دوست دارم گل پسرم  این ه...
27 ارديبهشت 1393

خوردن قطره ی آهن

آرتا قبل از خوردن قطره آماده برای خوردن قطره در حال خوردن قطره آرتا پس از خوردن قطره و در نهایت چهره ی آرتا جون که نمایانگر حسش به قطره است تا بعد ...
26 ارديبهشت 1393

بابا جونم روزت مبارک

بابا جونم باش و با بودنت باعث بودن من باش از صمیم قلب دوستت دارم تکیه گاه همیشگی من روزت مبارک وپدر شوهر عزیزم روز پدر برشما هم مبارک همسفر زندگیم وجود نازنین تو بهانه ی زیستن است تو زیباترین حضور عاشقانه در زندگی من هستی عاشقانه و بی نهایت دوستت دارم بیش از آنچه تصور کنی روزت مبارک آرتا جون برای بابا سعیدش یه کیک خریده بود و روش نوشته بود بابا سعید روزت مبارک اما حامل کیک که بنده بودم به دلیل داشتن اجسام زیادی در دستم نتونستم کیک رو سالم به خونه برسونم و کیک کمی با کارتنش تصادم داشت و حاصل شد کیکی که در تصویر پایین میبینید این هم برای خودش خاطره ای...
23 ارديبهشت 1393

اولین روزهای کاری

بالاخره مرخصی شش ماهه ی ما هم به پایان رسید و از شنبه شروع به کار کردم دوری از ارتا خیلی خیلی سخت بود اصلا نمیتونستم تمرکز کنم و دائما فکرم توی خونه بود مخصوصا اینکه ارتا هیچ شیر خشکیو نمیخوره و دائما بیقراری میکنه اما خوشبختانه بدلیل نزدیکی محل کار به خونه ساعت 11 یا 12 خونه میام و برمیگردم  ارتاکوچولو با دیدن من خوشحال میشه گویا کاملا دیگه منو از چهره میشناسه منم با دیدنش تمام خستگیها از تنم درمیاد و دیگه مشکلات برام معنایی ندارن بعضی وقتا که فرصت کنیم سه تایی یا اگه بابا سعید نباشه دوتایی باهم بیرون میریم و کلی میگردیم و خرید میکنیم ارتاجون سر واکسن شش ماهگی کمی اذیت شد و تب کرد مخصوصا اینکه از قطره ی استامیوفن هم اصلا خوشش ...
17 ارديبهشت 1393

غذای کمکی

با توجه به اینکه تا چند روز آتی سرکار میرم با مشاوره ی پزشک غذای کمکی ارتا جونو شروع کردم که افتتاحیه اش با سوپ بود ارتا جون بشدت از این مسئله استقبال کرد و خدا رو شکر منو از نگرانی اینکه مبادا غذای کمکی نخوره دراورد این روزا ارتا یه ساعات خاصی از روز خیلی بیقراری و گریه میکنه و با راه رفتن و بغل و قربون صدقه و بازی و بالاخره هر راه دیگه ای اروم نمیگیره وما فکر کردیم که باتوجه به اینکه اب بزاقش خیلی بیشتراز پیش شده و هرچی رو که میبینه سریع توی دهنش میکنه به احتمال زیاد میخواد دندون در بیاره به همین خاطر سریع براش دندونی گرفتیم که با اون بتونه لثه هاشو بخارونه اما لثه هاش هم سفید نشده وما نمیدونیم دلیل این بیقراری ها چیه؟؟ امیدوارم واکسن ...
6 ارديبهشت 1393

آسوده بخواب کودک دلبندم

                            کودک دلبندم                                            آسوده بخواب که فرشتگان را گفته ام از گهواره ات دور شوند تا ترنم لطیفشان تو را بیدار نکند و پروانه های باغ را سپرده ام تا هنگامی که تو در خوابی از این گل به آن گل پرنکشند زیرا تو...
5 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای آرتا می باشد